Document Type : Research Paper
Authors
1 Ph.D.student of Persian literature
2 assistant professor of Persian literature Islamic Azad University,
3 Assistant professor of Psychology Islamic Azad University, Central Branch
Abstract
Keywords
1-مقدمه
پیوند بین روانشناسی و ادبیات از دیرباز وجود داشته و این تعامل امروزه بیشتر هم شده است. یکی از مهمترین مسایلی که در حیطۀ ادبیات باید مورد توجّه قرار گیرد، اختصاص دادن جایگاه ویژه به مطالعات میانرشتهای از جمله روانشناسی-ادبیات است. در ادبیات روانشناختی،آثار ادبی، براساس نظریههای روانشناسی مورد بررسی قرار میگیرند. موضوع شناخت و خطاهای شناختی یکی از مهمترین بحثهای مطرح در حوزۀ روانشناسی است. خطاهای شناختی موجود در آثار بعضی بزرگان ادب فارسی یکی از مقولات بحثانگیز است که نیاز به توجه و تحقیق ویژهای دارد. شناخت و نگرش، افکار و جهانبینی یک نویسنده عنصر بسیار مهمی است که محتوای یک اثر ادبی را شکل میدهد. تفاوت برداشت از یک موقعیت و تجربۀ یکسان در آثار نویسندگان مختلف حاصل این تفاوت در نگرش است. بدین ترتیب که هر نویسنده آنچه راکه از محیط پیرامون خویش دریافت میکند، با نگرش خود میآمیزد و آن را در قالب یک سروده و یا متن ادبی بیان میکند. به عنوان مثال، پدیدههایی همچون بهار و خزان، مرگ و زندگی، عشق و نفرت و... در آثار نویسندگان مختلف با ویژگیهای متفاوتی وصف میشوند. خطاها و تحریفات شناختی در اشعار ناصرخسرو با توجه به جهانبینی و نگرش این شاعر، تا حدود زیادی مشاهده گردیده است. عقلمدارانه نگریستن ناصرخسرو به موضوعات باعث ایجاد خطاهای شناختی زیادی در اشعار وی شده، مثلاً شکایت ناصرخسرو از دهر و روزگار که در جایجای اشعار وی مشاهده میشود، بیانگر خطای شناختی فیلتر ذهنی با گزینش منفی به همراه پیشگویی گردیده که البته با برچسب زدن نیز همراه است.
کار و کردار تو ای گنبد رنگاری |
نه همی بینم جز مکر و ستمکاری |
بچۀ توست همه خلق و تو چون گربه |
روز و شب با بچۀ خویش به پیکاری |
مادری هرگز من چون تو ندیدستم |
نیستمان با تو و نه بیتو مگر خواری |
|
(دیوان: 365) |
1-1.بیان مسأله
با تأملی در اشعار شاعران گذشته که عموماً ماهیّت شعرشان معنامحور است، میتوان به بسیاری از افکار و هیجانات، نفسانیات و مفاهیمی از جمله غم و شادی، یأس و امید، عشق و نفرت، مرگ و زندگی و نظایر آن دست یافت. این موضوعات نه تنها با زمینههای رشد فردی و تربیتی، فرهنگی، اجتماعی و دیدگاه هستیشناسانۀ هر شاعر ارتباط مستقیم دارد، بلکه در گذر زمان و روند تغییر و تحوّلات اجتماعی-فرهنگی و تجربیات فردی شاعران شدّت و ضعف یافته، سبک شاعری آنان را تحت تأثیر قرار میدهد. در میان عوامل متعددی که بر شکلگیری سبک یک شاعر اثرگذار است، تجربیات شخصی و زیستی نقش بسیار مؤثرتری دارند.
با مطالعۀ اشعار ناصرخسرو-که موضوع مورد پژوهش حاضر است- شواهد بسیاری یافت میشود که نشان از نوعی بدبینی، ناخشنودی، سرخوردگی، شکوه از روزگار و اهل آن و دیگر موضوعات غمانگیز دارد. اینکه علت چنین فضای حزنآلودی که بر اشعار شاعر سایه افکنده چیست؟ موضوعی در خور توجّه پژوهش است که نگارندگان را بر آن داشت تا با تکیه بر نظریة «خطاهای شناختی آرون تیبک»-که مبتنی بر رابطة میان افسردگی و خطاهای شناختی است- در این باره به جستجو در دیوان شعر شاعر مذکور بپردازند. «آرون تیبک»، روانپزشک و نظریهپرداز معروف آمریکایی، معتقد است افکار و نگرشهای منفی و بدبینانۀ افراد در ارتباط با خود، دیگران، جهان هستی و آینده، زمینهساز بسیاری از گفتارها و رفتارهای ناسازگارانه است که منجر به روانرنجوری و افسردگی میشود. از سوی دیگر، افرادی که بنا بر دلایلی از جمله: رویدادهای تلخ زندگی، عوامل ارثی و... دچار بیماری و افسردگی هستند، خواهناخواه نگرش منفی و بدبینانه نسبت به خود، عملکرد خود، دیگران، محیط پیرامون و آینده و در نهایت، جهان هستی دارند. خطاها و تحریفات شناختی که از مهمترین بحثهای مطرح در حوزۀ روانشناسی است، به تفکرات و پیشزمینههای فکریای گفته میشود که باعث میگردد یک فرد واقعیات را به صورت غیر صحیح و تحریف شده دریافت نماید. این خطاها اگرچه بسیارند، بر طبق نظریۀ آرون تیبک به 17 نوع و در بعضی کتب به 10 نوع خطا تقسیم شدهاند. این به دلیل ادغام برخی از این خطاها و قرار گرفتن آنها در زیر یک مجموعه میباشد.(برنز، 1398 :19- 22).
2-1.پرسشهای تحقیق
در پژوهش حاضر نظر بر این است که به این پرسشها پاسخ داده شود که:
براساس نظریۀ آرون تیبک، کدامیک از انواع خطاهای شناختی در دیوان اشعار ناصر خسرو مشاهده میشوند؟
از میان خطاهای شناختی مورد نظر آرون تیبک، پربسامدترین خطاها در اشعار ناصرخسرو کداماند؟
3-1. اهداف تحقیق
پژوهش فعلی با اهداف استخراج و تعیین خطاهای شناختی براساس نظریۀ تیبک، در دیوان اشعار ناصر خسرو و تعیین بربسامدترین این خطاها، انجام گردیده است.
4-1.روش تحقیق
روش تحقیق مورد نظر، روش تحلیلی-توصیفی از نوع تحلیل محتوا میباشد. گردآوری اطلاعات، اسنادی-کتابخانهای و ابزار گردآوری، یادداشتبرداری بوده است.
5-1.پیشینۀ پژوهش
از بین مقالات وپژوهش هایی که دربارۀ ناصر خسرو نوشته شده، مواردی که ملاحظه گردید، کمتر در حوزۀ روانشناسی بوده است و از آنجایی که مقولۀ شکواییه ونوستالژی وغم غربت بیشتر با خطاهای شناختی میتواند در ارتباط باشد، این موارد مورد توجه قرار گرفت که عبارتند از:
علی اصغر بابا صفری در مقالهای تحت عنوان «شکواییه در دیوان ناصرخسرو»، بهار1390، مبحث انتقاد و شکواییه در آثار ناصرخسرو را نشان داده است. تقریباً در تمام پژوهشهای پیرامون شکواییهها، نام ناصرخسرو به چشم میخورد. همچنین، در اکثر آثار پژوهشی که به نقد و تحلیل آثار و اندیشههای ناصرخسرو اختصاص دارد، به گونهای جسته و گریخته، به مضمون پربسامد شکوه و انتقاد در شعر ناصرخسرو اشاراتی شده است.
نرگس اسکویی در مقالهای با عنوان «سبکشناسی شکواییه در دیوان ناصرخسرو»، پاییز 1394، باز به همین موارد مذکور اشاره داشته است.
اعظم مجیدیان در مقالهای با عنوان «بررسی تطبیقی شکواییه در اشعار ناصرخسرو و خاقانی»، پاییز 1399، به مقولۀ شکواییه در اشعار دو شاعر مذکور به صورت تطبیقی پرداخته است.
مینا پیرزاد و زیور چراغی نیز در مقالۀ «بررسی تطبیقی شکواییه در اشعار ناصرخسرو و ابوفراس الحمدانی» به همان موارد تکراری در شکواییههای ناصرخسرو اشاره داشتهاند.
نسیم امیرنژاد در مقالۀ «بررسی نوستالژی و غم غربت در شعر ناصرخسرو قبادیانی»، زمستان 1391، به غم غربت ودلتنگیهای شاعر اشاره داردکه باعث رنج وآرزو و حسرت در وی گردیده است. آنچه مسلّم است، بررسی دیدگاههای ناصرخسرو براساس نظریۀ خطای شناختی آرون تیبک کار جدیدی است و این، جنبۀ نوآوری پژوهش حاضر را میرساند. بنابراین، پرداختن به چنین موضوعی، پژوهشی نوین و در عین حال، قابل توجه از لحاظ تحقیقات میانرشتهای میباشد.
1-2.آرون تیبک و نظریۀ خطاهای شناختی
آرون تیبک روانشناس آمریکایی و پروفسور بازنشستۀ گروه پزشکی در دانشگاه پنسیلوانیا است. بسیاری وی را برای شناختدرمانی میشناسند. تئوری تیبک به طور گسترده برای درمان بیماری اختلال افسردگی اساسی به کار برده میشود. «افسردگی» با حالتهای تفکر متفاوتی ارتباط دارد. مضمون فکری بیماران افسرده احساس از دست دادن است. در واقع، انسان افسرده خود را واجد شرایط کافی برای رسیدن به هدفهای مهم نمیداند. اندیشهپردازی افسردگی با توجه به اصول شناختی تیبک سه موضوع را در بردارد که «مثلث» شناختی نامیده میشوند و عبارتند از:
1- رویدادها به صورت منفی تعبیر میشوند.(افکار منفی در مورد جهان).
2- افراد افسرده خود را دوست ندارند.(افکار منفی در مورد خود).
3- آینده به صورت منفی ارزیابی میشود و در واقع، برداشت پوچی و نهیلیستی از آینده وجود دارد.(افکار منفی در مورد آینده).
نکتۀ مهم در نظریۀ تیبک شناسایی دقیق این افکار است، چرا که برخی از آنها چنان در ما رسوخ کردهاند که تصور میکنیم آنها واقعیتهای زندگی هستند و در نتیجه، تغییر در آنها راهی ندارد.
نتیجۀ کار تیبک تعیین پرسشنامههای افسردگی شد که سالها به طور گسترده مورد استفاده قرار گرفته است. تیبک البته از جمله روانشناسان برجستهای است که نظریۀ خود را در باب «خطاهای شناختی» مطرح کرده است و شاید بتوان گفت که «خطاهای شناختی» اولین بار توسط آرون تیبک مطرح شد. «خطاهای شناختی» در نظریۀ وی عبارت است از باورهای غیرمنطقیای که به طور اتوماتیکوار به ذهن انسان خطور میکنند. تیبک در کار اولیۀ خود در مورد افسردگی چند خطای مهم شناختی را که میتواند در فرایندهای تفکر افراد افسرده باشد، شناسایی کرده است. بعد از او روانشناسان یا شناختدرمانگران دیگری به بسط یا گسترش این تحریفات پرداختهاند، که نه تنها در افسردگی، بلکه در بسیاری از ناراحتیها و بیماریهای روانی دیگر نیز دخالت دارند. «خطاهای شناختی» در واقع تفکراتی هستند که در شناخت و نتیجهگیریهای ما تحریف به وجود میآورند. باورهای غیرعقلانی و خطاهای شناختی در روانشناسی، اصطلاحی است که اشاره به اختلال در تفکر افراد در درک واقعیت دارد. هدف اصلی رواندرمانی تغییر نوع تفکرات بیماران دربارۀ خودشان، مردم، زندگی و مشکلاتی است که قبلاً از مقابله با آنها عاجز بودهاند و همین موجب اضطراب و اختلالات روانیشان شده است.
تحریفات و خطاهای شناختی به عنوان عوامل روانشناختی که موجب اشتباهات ادراکی در افراد میشود، میتواند در احساسات منفی آنها مؤثر بوده و در نتیجه، نتایج قابل انتظار از افراد و رفتار آنها را تحت تأثیر قرار دهد.(تلخیص ازطباطبایی نسب و آبیکاری، 1393: 19-32).
خطاهای شناختی، یکی از مهمترین بحثها در حوزة روانشناسی است. این خطاها باعث میشود فرد واقعیات را به صورت غیرصحیح و تحریف شده دریافت نماید. در بلندمدت اینها باعث میشود که عقیده و جهانبینی افراد نیز از جهان و پدیدههای پیرامون آن تغییر کند. انواع تحریفات شناختی هستۀ اصلی درمان شناختی، رفتاری و دیگر درمانهای روانشناختی است. بدیهی است که فرد با خودآگاهی و شناسایی درست تحریفات شناختی خود میتواند به آنها پاسخ داده و آنها را رد کند. با رد مکرّر این تحریفات کمکم خطاهای شناختی محو شده و یا تفکری متقابل و منطقیتر جایگزین میشود.(تلخیص و برداشت از برنز،1398 : 1- 18/ تیبک،1391: 1- 20) «آرون تیبک» معتقد است افکار و نگرشهای منفی و بدبینانۀ افراد در ارتباط با خود، دیگران، جهان هستی و آینده زمینهساز بسیاری از گفتارها یا رفتارهای ناسازگارانه است که منجر به روانرنجوری و افسردگی میشود. از سوی دیگر، افرادی که بنا بر دلایلی(از جمله: رویدادهای تلخ زندگی، عوامل ارثی و...) از بیماری افسردگی رنج میبرند، خواه ناخواه نگرشی منفی و بدبینانه نسبت به خود، عملکرد خود، دیگران، محیط پیرامون، آینده و در نهایت، جهان هستی دارند.
2-2. انواع خطاهای شناختی
این خطاها اگرچه بسیارند، ولی بر طبق نظریۀ آرون تیبک به 17 نوع خطا تقسیم میشوند که در بعضی کتب به دلیل ادغام خطاها در زیر یک مجموعه، تعداد 10 خطا بیان شده است(برنز،1398 : 19- 22)
* نتیجهگیریهای شتابزده که خود شامل ذهنخوانی و پیشگویی میباشد.
1- ذهنخوانی (mind reading):
شخص فکر میکند بدون شواهد کافی میداند که دیگران به چه چیزی فکر میکنند.
2- پیشگویی (future telling):
شخص پیشبینی میکند که حوادث آینده بد از آب درمیآید یا خطرات زیادی در آینده ایجاد خواهد شد.
* درشتنمایی که خود شامل فاجعهسازی و تعمیم افراطی و مبالغهآمیز میباشد.
3- فاجعهسازی (catastrophizing):
شخص معتقد است هرچه اتفاق افتاده یا خواهد افتاد، به شدت نامطلوب و غیرقابل تحمل است.
4- تعمیم افراطی و مبالغهآمیز(over generalizing):
شخص بر پایۀ یک حادثه، الگوهای منفی را به صورت همیشه یا هرگز استنباط میکند.
*شخصیسازی که نقطۀ مقابل آن سرزنشگری است.
5-شخصیسازی(personalizing):
شخص علت بروز حوادث را به خود نسبت میدهد و سهم دیگران را در بروز مشکلات نادیده میگیرد. در واقع، شخصیسازی نوعی سرزنشگری خود محسوب میشود.
6-سرزنشگری(blaming):
شخص دیگران را علت بروز حوادث و مشکلات و احساسات منفی خود میداند و مسئولیت تغییر رفتار خود را فراموش میکند.
*بایداندیشی که به نوعی در تقابل با تأسفگرایی(کشکول ای کاش) قرار دارد.
7-بایداندیشی(should):
شخص به جای اینکه حوادث را بر پایۀ چیزی که هستند، ارزیابی کند، بیشتر آنها را بر پایۀ چیزی که باید باشند، تفسیر میکند.
8- تأسفگرایی یا کشکول ای کاش (regret orientation):
شخص به جای اینکه در حال حاضر به کاری فکر کند که از دستش برمیآید، بیشتر به این مسئله میاندیشد که ای کاش در گذشته بهتر عمل میکرده و دائماً افسوس گذشته را میخورد.
* فیلتر منفی که خود به خود با بیتوجهی به جنبههای مثبت همراه است و استدلالهای هیجانی و احساسی را نتیجه میدهد.
9- فیلتر منفی (negative filter):
شخص تقریباً همۀ جنبههای منفی را میبیند و به جنبههای مثبت توجه نمیکند و تحت تأثیر یک حادثۀ منفی همۀ واقعیات را تیره و تار میبیند.
10- نادیده گرفتن و بیتوجهی به امور و جنبههای مثبت (discounting positives):
شخص مدعی است که کارهای مثبت خودش یا دیگران پیش پا افتاده و ناچیز هستند و اصرار بر مهم نبودن آنها دارد و این باعث میشود که شادی از زندگی دور شده و به احساس ناشایسته بودن برسد.
11- استدلالهای هیجانی و احساسی (emotional reasoning):
شخص از احساسات خود که غالباً منفی هستند، برای تفسیر واقعیات استفاده میکند.
* تفکر دو قطبی یا تفکر همه یا هیچ که شکل حاد آن برچسب زدن میباشد.
12- تفکر دوقطبی یا تفکر همه یا هیچ (dichotomous thinking):
شخص به وقایع پیرامون و انسانهای اطراف خود با دید همه یا هیچ مینگرد. همه چیز را سفید و در غیر این صورت، سیاه میبیند. هر چیز کمتر از کامل، شکست بیچون و چراست. به عبارتی، حد وسط در این تفکر وجود ندارد.
13- برچسب زدن (labeling):
شخص به خود و دیگران صفات کلی و منفی را نسبت میدهد. به نوعی شکل حاد تفکر همه یا هیچ است. به عبارتی، در این نوع خطا، تفکر همه یا هیچ به شکل هیچ هیچ درمیآید و همه چیز و همه کس منفی و دارای صفات منفی است.
* مقایسههای ناعادلانه و قضاوتگرایی که خود میتواند نتیجۀ نادیدهانگاری شواهد متناقض با تفکر باشد.
14- مقایسههای ناعادلانه (unfair comparisons):
شخص حوادث را طبق معیارهای ناعادلانه تفسیر میکند و حتی خود را با همین روش با دیگران مقایسه میکند.
15- قضاوتگرایی (judgment focus):
شخص به جای اینکه خودش یا دیگران و حوادث پیرامونش را بپذیرد و آن طور که هست، ارزیابی کند، اغلب آنها را در قالب قضاوتهای سیاه و سفید مینگرد و ارزیابیها و قضاوتها را براساس معیارهای دلبخواهی انجام میدهد.
16- نادیدهانگاری شواهد متناقض (ignoring counter evidences):
شخص شواهد و استدلالهای ناهمخوان با تفکر خود را رد میکند و در نتیجه، همیشه فکر خود را تأیید شده میداند.
17- (what if)چه می شد اگر:
شخص دایم از خودش سؤال میکندکه چه میشود اگر اتفاق خاصی بیافتد؟ و البته هرگز از پاسخ راضی نمی شود.(لیهی،1388).
شایان توجه است که علیرغم در نظر گرفته شدن خطای چه میشد اگر، به عنوان هفدهمین نوع از خطاهای شناختی تیبک، در کتبی که رویکرد تقسیمبندی دهگانه را مدنظر قرار میدهند، این خطای شناختی در بین خطاها در نظر گرفته نمیشود.
3-2. ناصرخسرو و دیدگاههای او
حکیم ناصرخسرو قبادیانی، شاعر پرآوازه، تعقلگرا و متکلم شیعی است که در سال 394 در بلخ متولّد شد و به سبب رشد و نموش در مرو، به مروزی شهرت یافت.(حسین فرمند ،1366: 38 و 49). او ابتدا سنّی مذهب بود و احتمالاً از فقه احمد حنبل پیروی میکرد و در دستگاه حکومتی غزنویان سمت دبیری داشت. پس از افول ستارۀ بخت آنان و درخشش قومی ناخواسته به نام سلجوقیان به خدمت آنان درآمد.(فروزانفر، 1350: 156). ناصرخسرو یکی از معناگراترین شاعران پارسی زبان است. «ناصرخسرو را مردی مییابیم که میکوشد زندگی را با اخلاق و با گذراندن غرض و هدف بگذراند.»(هانسبرگر،1380: 26). در نظام اندیشگانی ناصرخسرو، هدف اصلی از شعر و ادبیات، تعلیم، ارشاد و نصیحتگری است. «خاصیت عمدۀ شعر ناصرخسرو اشتمال آن بر مواعظ و حکم است.»(صفا،1366: 454). تبلیغ، ارشاد وتعلیم همواره مد نظر ناصرخسرو بوده است، به نحوی که آن را تکیفی برای خود به حساب میآورده است.
«در قرن پنجم هجری ناآرامیها سیاسی و شرایط نابسامان اجتماعی که حاصل سیر شتابان دگرگونی در حکومتها و مسایل مرتبط با آن بود، لزوم توجه به بحثهای اخلاقی را آشکارتر کرد... حساسیت به امر تعلیم و پرورش اخلاقی با شدت گرفتن فعالیتهای اسماعیلیه در قرن پنجم به اوج خود رسید... تعلیم در نظر اسماعیلیه و ناصرخسرو چنان اهمیت داشت که آنان را اهل تعلیم مینامیدند.»(تلخیص ازمشرف،1387: 66). از این جهت ناصرخسرو تمام سعی خود را به کار میگیرد تا مخاطب خود را به آنچه در نظر و جهانبینی او مهم شمرده میشود، فرابخواند. «اشعار ناصرخسرو آیینۀ تمام نمای ارزشهای اخلاقی و تفکر دینی است.»(رادمنش،1392: 8).
اشعار وی بعضاً منحصر به شخص خود او می باشد، به طوریکه میتوان سبک شخصی برای اشعار ناصرخسرو قایل شد. «چیزی که سیمای ناصرخسرو را در میان شاعران سنتی این سرزمین ممتاز و متفاوت جلوه میدهد، پایبندی و تعهد او به نوعی ایدئولوژی و ایمان و تلاش بیدرنگ در مسیر ابلاغ و گسترش آن در متن حیات انسانهاست. این همان عنصری است که شعر او را از دایرۀ سنت و آیین دیرپای شعر کهن فارسی بیرون میکند و به گونهای شعری آرماندار و ابلاغگر درمیآورد.»(درگاهی،1378: 18). ناصرخسرو از هر فرصتی برای انتقاد وشکوهگری بهره میجوید .گویی شکواییه اساس شعر گویی برای شاعر است.
«ناصرخسرو در نقد و نکتهگیری از طیفهای مختلف اجتماعی، پیشاهنگ همۀ شاعران اجتماعی و همۀ کسانی که شعر او را به شلاّق انذار و تازیانۀ بیداری بدل کردهاند، بوده است.»(همان: 97).
اندیشهها و دیدگاههای ناصرخسرو در اشعارش به وضوح دیده میشود و همواره سعیش بر این بوده که آنگونه که شعر میگفته، رفتار نماید.«او همانطور که میاندیشیده، شعر گفته و همانطور نیز زندگی و رفتار کرده است. زندگی ناصرخسرو به هم پیوسته و همانند است. کرداری داشته است مطابق اعتقاد خویش و شعری نمودار هر دو، میتوان گفت شعر ناصرخسرو از نظر محتوی و صورت واژگان و آهنگ و اوج و فرود و شتاب و درنگ همان ساحت اندیشۀ اوست در قالب وزن و کلمات.»(یوسفی،1377: 76).
ناصرخسرو را در تذکرهها گاه با شهرت علوی مذکور داشتهاند و این شهرت مأخذ درستی ندارد، گویا ناشی از سرگذشت مجعولی است که برای او نوشته و به او نسبت داده شده است و در آن سرگذشت نسب ناصرخسرو به پنج واسطه به امام علی بن موسیالرضا میرسد، شاید به سبب علاقۀ او به آل علی(ع) و اظهار این علاقۀ شدید در آثار خود چنین نسبتی برای او پیدا و مشهور شده باشد.(محقق: 1379: 12). به هر حال، حتی دولتشاه هم در تذکره الشعرا، نسبت سیادت را به ناصرخسرو به عنوان شهرت ضعیف ذکر میکند. همۀ آثار ناصرخسرو به بیانی ساده و روان و با زبانی کهن و استوار نوشته شده و یکی از منابع بسیار خوب برای یافتن اصطلاحات فلسفی و کلامی است که در زبان فارسی به کار میآید و چون کتب کلامی او هم به لحن فلسفی و اثباتی نگاشته شده، فهم آنها محتاج اطلاع از مقدمات فلسفی است. همۀ کتابهای ناصرخسرو به طبع و چاپ رسیده است.(وزینپور: 1385: 130). در چکامههای ناصرخسرو معمولاً ابیاتی معترضانه خطاب به زمین و آسمان، خدا، فلک، بخت و مردم زمانهاش وجود دارد. بسامد شکواییه در شعر ناصرخسرو بالاست، اما کیفیت و سبک شکواییه در دیوان ناصرخسرو، همچون بسیاری دیگر از مضامین و انواع شعری، شکلی منحصر به فرد یافته است که مستقیماً از بینش و هستیشناسی خاص وی نشأت میگیرد. قصد او از این شکوهگریهای بسیار، نه فقط حسب حال و بثّ الشکوی، بلکه انتقاد به قصد اصلاح و روشنگری، تعلیم، ارشاد و اصلاح فردی و اجتماعی هم هست. بدین ترتیب، شکوهگریهای ناصرخسرو معمولاً لحنی پندآموز و نصیحتوار مییابد.(اسکویی: 1394: 1). از آنجایی که شکواییهها به نوعی میتواند با خطاهای شناختی نیز مرتبط باشد و انواعی از خطاهای شناختی را دربر میگیرد، بررسی این اشعار، خطاهای شناختی را به ما نشان خواهد داد که منظور نگارندگان در این تحقیق میباشد. وفات ناصرخسرو به سال 481 اتفاق افتاده و او در آن هنگام هشتاد و هفت ساله بود.(طبیان: 1321: 151).
4-2. بررسی و تعیین انواع خطاهای شناختی در دیوان ناصرخسرو
یکی از انواع خطاهای شناختی نتیجهگیریهای شتابزده است که خود شامل ذهنخوانی و پیشگویی است.
در قصیدهای که یکی از قصاید شکواییۀ ناصرخسرو و با مطلع زیر میباشد
بر منبیچاره گشتسال و ماهو روز و شب |
کارهاکردندبسنغز و عجبچون بوالعجب |
|
(همان: 43) |
شاعر علاوه بر اینکه شکایات خود را در تنۀ قصیده بیان میکند، به طعن بدخواهان و ستایش خود نیز میپردازد و در نهایت، به تعلیم و نصحیتگری روی میآورد و میگوید:
مردمازگاو ایپسر پیدابه علم و طاعتاست |
مردم بیعلم و طاعت گاو باشد بیذنب |
طاعت و احسان و علم و راستی را برگزین |
گوشچونداری به گفتِ بوقماش و بوقنب |
|
(همان: 44) |
ناصرخسرو در همین قصیده با خطای «ذهنخوانی» شکایت و شکواییۀ خود را اینگونه عنوان میکند:
عامه بر من تهمت دینی و فضلی مینهند |
برسرم فضل م آورد این همه شور و چلپ |
|
(همان: 43) |
در واقع، شاعر بدون شواهد کافی با خوانش ذهن دیگران، آنها را متهم میکند به اینکه به او تهمت دینی میزنند و خودش علتیابی کرده، میگوید: علت آن فضل من است.
در قصیدهای با مطلع:
بنالم به تو ای علیم قدیر |
ز اهل خراسان صغیر و کبیر |
|
(همان: 175) |
که یک قصیدۀ شکواییۀ چند موضوعی است، تنۀ قصیده به چند بخش شکواییه، طعن بدخواهان و ستایش خویشتن و نهایتاً به تعلیم و نصیحتگری تقسیم شده است. ابتدا را با شکایت و ناله شروع میکند و بعد با طعنه به بدخواهان میگوید:
چه کردم که از من رمیده شدند |
همه خویش و بیگانه بر خیر خیر |
|
(همان: 175) |
و بعد اینگونه به ستایش خود میپردازد که:
ادب را به من بود بازو قوی |
به من بود چشم کتابت قریر |
|
(همان: 175) |
بعد به نصیحتگری مشغول شده، میگوید:
گر از تو چو از من نفور است خلق |
تو را به، مکن هیچ بانگ و نفیر |
|
(همان: 176) |
در ادامه بلافاصله با «ذهنخوانی»، جهّال خلق را متهم به این میکند که «با اینکه دلی پر از درد دارد، ولی جاهلان حتی به این دل پردرد او هم پر از اندوه و ناله هستند» یعنی با خوانش ذهن آنها اینگونه میپندارد که گویی آنان حتی به دل پر درد او نیز راضی نیستند، چه رسد به شادی او و در واقع، جهّال خلق مجازاً کل مخلوقات اطراف ناصرخسرو در نظر وی محسوب میشوند و میگوید:
دلم پر ز درد است و جهّال خلق |
ز من جمله زینند دل پر زحیر |
|
(همان: 176) |
برای شواهد بیشتر از این خطای شناختی رجوع کنید به دیوان ناصرخسرو، نسخۀ علیزاده:
دیوان: 51، بیت 955؛ همان: 101، ابیات 2274-2276؛ همان: 176، بیت 4298.
-پیشگویی مورد دیگر از خطاهای شناختی که از نوع نتیجهگیریهای شتابزده است، خطای پیشگویی است؛ یعنی شخص پیشبینی میکند که حوادث آینده بد از آب درمیآید یا خطرات زیادی در آینده ایجاد خواهد شد. ناصرخسرو در قصیدهای با مطلع:
ای روی داده صحبت دنیا را |
شادان و برافراشته آوا را |
|
(همان: 26) |
ضمن اینکه به مذمت دنیا و دنیاطلبی میپردازد و از دنیا با عنوان گنده پیر جادوی رعنا یاد میکند، در مورد حادث و قدیم بودن آن صحبت کرده، معتقد به حادث بودن دنیاست و میگوید:
عالم قدیم نیست سوی دانا |
مشنو محال دهری شیدا را |
|
(همان: 27) |
در ادامه به نابودی دنیا و برگشت جان به عالم مجرّد میپردازد و عاقلان را به تفکر دعوت میکند و بعد انسانها را به دوری از غرور و صبر و شکیبایی فرامیخواند و میگوید:
غرّه مشو به زور و توانایی |
کآخر ضعیفی است توانا را... |
صبر است کیمیای بزرگیها |
نستود هیچ دانا صفرا را |
|
(همان: 27) |
شاعر در همین قصیدهۀ پر از پند و اندرز، در دنیایی که بیوفایی آن واقعیتی اجتناب ناپذیر است، بدبینانه معتقد است آنچه مربوط به فردا و آینده میباشد، بد و ناگوار خواهد بود و اینگونه دچار خطای «پیشگویی» شده، میگوید:
لیکن وفا نیاید ازو فردا امروز دید باید فردا را (همان: 27)
در قصیدۀ دیگر با مطلع:
بازِ جهان تیز پر و خلق شکار است باز جهان را بجز شکار چه کار است
(همان: 54 )
شاعر باز هم به مذمت جهان میپردازد و البته همنشینی با آن را مایۀ ننگ و عار دانسته، میگوید:
صحبت دنیا مرا نشاید ازیراک صحبت او اصل ننگ و مایۀ عار است
(همان: 54)
در ادامه غرور به جاه و مقام دنیایی را اشتباه و افتخار را به داشتن علم و تفکر درست میداند و میگوید:
ای شده غرّه به ملک و مال و جوانی هیچ بدینها نه جای فخار است
فخر به خوبی و زر و سیم زنان راست فخر من و تو به علم و رای و وقار است
(همان: 55)
درهمین قصیده که با پند و نصیحتگری دنبال میشود، ناصرخسرو با خطای «پیشگویی» هر آنچه را که از دنیا و جهان به انسانها میرسد، بسیار بد و ناگوار دانسته و دستۀ گل آن را برابر پشتۀ خار میداند واینچنین میگویدکه:
دستۀ گل گر تو را دهد تو چنان دانک دستۀ گل نیست آن که پشتۀ خار است (همان: 55)
برای شواهد بیشتر از این خطای شناختی رجوع شود به دیوان ناصرخسرو نسخۀ علیزاده:
دیوان: 81، بیت 1758؛ (همان: 90) بیت 1989؛ همان: 92، بیت 2036؛ همان: 93، بیت 2060.
خطای شناختی درشتنمایی که خود شامل فاجعهسازی و تعمیم افراطی و مبالغهآمیز میباشد.
- فاجعهسازی: یعنی اینکه شخص معتقد است هرچه اتفاق افتاده یا خواهد افتاد، به شدت نامطلوب و غیرقابل تحمل است. در قصیدۀ معروف با مطلع:
آزرده کرد کژدم غربت جگر مرا |
گویی زبون نیافت ز گیتی مگر مرا |
|
(همان: 19) |
ناصرخسرو به غربت و دلتنگیهای خود در درۀ یمگان اشاره میکند. غم غربت، نوستالژی که به معنای برگشت (nostos) و رنج و حسرت (algos) نسبت به گذشتۀ از دست رفته است(Hornby 3003: 840)، حسرت و دلتنگی نسبت به گذشته و اشتیاق مفرط به بازگشت به گذشته، احساس دلتنگی برای وطن، خانواده، دوران کودکی، اوضاع خوش سیاسی، اقتصادی، مذهبی، در گذشته است.(آشوری 1381: 45/ باطنی 1368، ذیل ماده غربت).
از آنجا که ناصرخسرو به تقلید کورکورانه و بیچون و چرا اعتقادی نداشت و ذهن جستجوگرش در پس هر ظاهری به دنبال کشف باطن بود و اندیشۀ کنجکاو وی پذیرای ظاهر نبود، شروع به ستیز با آداب و سنن رایج در جامعۀ عصر خود کرده، به گونهای که برخی منتقدان و ناقدان ادبی وی را «شجاعترین و صریحترین نمایندۀ فکر اعتراض در ادب فارسی» به حساب آوردهاند.(ندوشن، 1355، ص 50). اقامت در یمگان خاطرات تلخ و شیرینی را فراروی وی قرار میدهد. گرچه این کوچ و اقامت اجباری باعث به وجود آمدن آثار وزینی از وی شد، اما جگر وی را نیز سوزانده است. او مسایل و مشکلاتی را که برایش ایجاد شده، به صورتی «فاجعهآمیز» بیان میدارد و در ادامۀ قصیده میگوید:
گویم چرا نشانۀ تیر زمانه کرد چرخ بلند جاهل بیدادگر مرا
(همان: 19)
که علاوه بر «فاجعهسازی» و بیان نامطلوب بودن و غیر قابل تحمل بودن شرایط، با نوعی خطای شناختی «برچسب زدن» به چرخ زمانه نیز همراه است.
او شکایت خود را ادامه میدهد و از اینکه مدار دهر و روزگار بر فضل و عدل نمیگردد مینالد و چنین بیان میکند که:
گر بر قیاس فضل بگشتی مدار دهر جز بر مقرّ ماه نبودی مقرّ مرا
نینی که چرخ و دهر ندانند قدر فضل این گفته بود گاه جوانی پدر مرا
(همان: 19)
شاعر در همین قصیده از اینکه روزگار بیمایه و بیاهمیت این چنین وی را در کمال فضل و اهمیت، خوار و ذلیل کرده، مینالد و آن را «فاجعهآمیز» میداند و البته علاوه بر «فاجعهسازی» مطلب را با «برچسب زدن» به دهر همراه میکند و میگوید که دهر بیخطر و بیاهمیت او را خوار و زار کرده است:
گر در کمال و فضل بود مرد را خطر چون خوار و زار کرد پس این بیخطر مرا.
(همان: 19)
در قصیدۀ دیگر با مطلع:
بر من بیچاره گشت سال و ماه و روز و شب کارهاکردندبسنغز وعجب چون بوالعجب
(همان: 43)
ناصرخسرو از همان ابتدا مطلب را با «فاجعهسازی» و نامطلوب بودن و غیرقابل تحمل بودن شرایطی که روزگار برایش رقم زده، میآغازد و به همین ترتیب ادامه میدهد که:
گشت بر من روز و شب چندانکهگشت از گشت او مویمنمانندروز و روز من مانند شب
(همان: 43)
که اوج «فاجعهسازی» را در مصرع دوم بیت اخیر بیان میدارد. در قصیدۀ دیگر به مطلع:
چون که نکو ننگری جهان چون شد خیر و صلاح از زمانه بیرون شد
(همان: 98)
باز هم شاعر از همین ابتدا مطلب را با «فاجعهسازی» آغاز میکند و خیر و صلاح را از زمانه و روزگار دور شده میداند و چنین ادامه میدهد که:
هیچ دگرگون نشد جهان جهان سیرت خلق جهان دگرگون شد
(همان: 98)
ناصرخسرو در ادامۀ قصیده به خراسان میپردازد و از اینکه خراسان اینچنین جایگاه تسلط بیگانگان شده، مینالد و این مسئله را «فاجعهآمیز» میداند و این فاجعهسازی را اینگونه بیان میکند که:
خاک خراسان که بود جای ادب معدن دیوان ناکس اکنون شد ...
ملک سلیمان اگر خراسان بود چون که کنون ملک دیو ملعون شد
(همان: 99)
و بعد، از اینکه ناقصان به امیری رسیدهاند، شکایت میکند و چون فضل و دانش با نقص و کاستی روبهرو شده، «فاجعهسازی و فاجعهآمیز بودن» آن را اینگونه بیان میدارد که:
لاجرم ار ناقصان امیر شدند فضل به نقصان و نقص به افزون شد
(همان: 99)
در واقع، ناصرخسرو گرچه در درۀ یمگان است، ولی همواره به فکر خراسان میباشد.
«ناصرخسرو از منطقۀ یمگان به خراسان سلام و درودی شکایتآمیز میفرستد و با یادآوری حوادث تلخ و گزندهای که بر اثر تسلط سلجوقیان بر زادگاهش رخ داده است، به مردم هشدار میدهد که فریب دنیا را نخورند.»(شعار 1379: 61).
و در ادامه اینگونه نصیحتوار با دیگران صحبت میکند و این نصیحت و هشدار را اینگونه بیان میکند که:
دل به گروگان این جهان ندهم |
گرچه دل تو به دهر مرهون شد |
سوی خردمند گرگ نیست امین |
گر سوی توگرگ نحس مأمون شد |
|
(همان: 99) |
در واقع، امین شدن گرگ صفتان را برای مردم «فاجعهآمیز» دانسته و در ادامه میگوید:
سوی تو ضحاک بدهنر از طبع بهتر و عادلتر از فریدون شد
تات بدیدم چنین اسیر هوی بر تو دلم دردمند و پرخون شد
(همان: 99)
برای شواهد بیشتر این خطای شناختی رجوع شود به:
دیوان: 23، بیت 185؛ همان: 42، ابیات 696-697؛ همان: 107، ابیات 2438-2439؛ همان: 175، ابیات 4260-4261.
- تعمیم افراطی و مبالغهآمیز: در این خطای شناختی شخص بر پایۀ یک حادثه، الگوی منفی را به صورت همیشه یا هرگز استنباط میکند. در قصیدهای به مطلع:
ای گنبد گردندۀ بیروزن خضرا |
با قامت فرتوتی با قوّت برنا |
|
(همان: 16) |
ناصرخسرو از فلک با «برچسب» مادر بیمهر یاد میکند و جسم خود را در احاطۀ این مادر بیمهر و روح خود را در احاطۀ هر دو میداند و میگوید:
فرزند توایم ای فلک ای مادر بیمهر ای مادر ما چون که همی کین کشی از ما...
تن خانهی این گوهر والای شریف است تو مادر این خانه و این گوهر والا
(همان: 16)
در ادامه شاعر میگوید هر قدر هم کوشش کنیم این تن را زیبا و دلنشین بگردانیم، «هرگز» عملی نخواهد بود، چرا که تن را زندان دانسته و زیباسازی زندان تأثیر و معنایی برای روح ندارد. در واقع، ناصرخسرو با «تعمیم افراطی و مبالغهآمیز» این چنین زندان تن را ترسیم میکند که:
زندان تو آمد به سزا این تن و زندان زیبا نشود گرچه بپوشند به دیبا
(همان: 16)
همچنین در قصیدۀ معروف با مطلع:
آزرده کرد کژدم غربت جگر مرا گویی زبون نیافت ز گیتی مگر مرا
(همان: 19)
که شاعر به غربت و دلتنگیهای خود در یمگان اشاره دارد، از همان ابتدا با «تعمیم افراطی» اشاره دارد که گویی فقط وی گرفتار رنج و حسرت و نوستالژی غربت شده است. وی این «تعمیم افراطی و مبالغهآمیز» را ادامه میدهد تا به تن و جسم خود میرسد و با «برچسب» ناکس و نفور از آن یاد میکند و میگوید «هرگز» همسایه و همراهی بدتر از این تن در غربت نمیتوانست داشته باشد و میگوید:
ای ناکس و نفایه تن من در این جهان همسایهای نبود کس از تو بتر مرا
(همان: 20)
در قصیدۀ دیگر با مطلع:
بر من بیچاره گشت سال و ماه و روز و شب |
کارها کردند بس نغز و عجب چون بوالعجب |
|
(همان: 43) |
که ناصرخسرو از همان ابتدا مطلب را با «فاجعهسازی» و نامطلوب و غیرقابل تحمل بودن شرایط بیان میکند، در ادامه اینگونه میگوید که «هرگز» کسی در غربت یمگان نامی از وی نمیبرد و مطلب و اشعار او را نمیخواند و با «تعمیم افراطی و مبالغهآمیز» این را به جاهل و عالم نسبت میدهد و میگوید:
کس نخواند نامۀ من کس نگوید نام من جاهل از تقصیرِخویش و عالم از بیم شغب
(همان: 43)
در قصیدۀ بعدی با مطلع:
این جهان خواب است ای پور شباب |
شاد چون باشی بدین آشفته خواب |
|
(همان:49) |
ناصرخسرو با «فیلتر منفی» به وصف جهان میپردازد و بعد با پند و اندرز، به پرهیز از دنیا را اشاره میکند و میگوید:
دل بر این آشفته خواب اندر مبند پیش کو از تو بتابد تو بتاب
زین سراب تشنهکُش پرهیزکن تشنگان بسیارکشته است این سراب
(همان: 50)
در ادامه شاعر میگوید اگرچه دنیا بیخیر است، ولی میتوان در آن به خیر ناب و کامل رسید و با « افراطی و مبالغهآمیز» اینگونه بیان میکند که اگرچه گیتی «هرگز» دارای فضل نبوده، ولی انسان اگر بخواهد، میتواند در آن به فضل و فاضلی برسد:
گرچه بیخیر است گیتی مر تو را زو شود حاصل به دنیا چیز ناب...
گرچه در گیتی نیابی هیچ فضل مرد ازو فاضل شده است و زودیاب
(همان: 50)
برای شواهد بیشتر این خطای شناختی رجوع شود به دیوان ناصرخسرو، نسخۀ علیزاده:
دیوان: 55، ابیات 1037 و 1044؛ همان: 58، ابیات 1133، 1135 و 1138؛ همان: 65، بیت 1329؛ همان: 71، بیت 1484.
دیگر خطای شناختی، شخصیسازی است که نقطۀ مقابل سرزنشگری میباشد و در واقع، نوعی انتزاع گزینشی محسوب میگردد.
- شخصیسازی: نوعی انتزاع گزینشی است، شخص علت بروز حوادث را به خود نسبت میدهد و سهم دیگران را در بروز مشکلات نادیده میگیرد. در واقع، گونه ای از سرزنشگری خود به حساب میآید. در قصیدۀ معروف شکواییه با مطلع:
آزرده کرد کژدم غربت جگر مرا گویی زبون نیافت ز گیتی مگر مرا
(همان: 19)
ناصرخسرو در حین شکایت از غربت بعضاً، باعث و بانی چنین آزمایش و ابتلا به روزگار سختی را «تن وجسم خودش» میداند و با «انتزاع گزینشی و شخصیسازی» چنین میگوید:
ای ناکس و نفایه تن من در این جهان همسایهای نبود کس از تو بتر مرا...
بر من تو کینهور شدی و دام ساختی وز دام نه بود اثر نه خبر مرا ...
اکنون که شد درست که تو دشمن منی نیز ازدو دستِتو نگوارد شکر مرا
(همان: 20)
برای شواهد بیشتر این خطای شناختی مراجعه شود به دیوان ناصرخسرو، نسخۀ علیزاده:
دیوان: 217، ابیات 5374-5375؛ همان: 241، بیت 6024.
- سرزنشگری: در این خطای شناختی شخص دیگران را علت بروز مشکلات و احساسات منفی خود میداند و مسئولیت تغییر رفتار خود را فراموش میکند. در قصیدهای با مطلع:
به چه ماند جهان مگر به سراب |
پس او تو چون روی به شتاب |
|
(همان: 41) |
ناصرخسرو به مذمت دنیادوستی میپردازد و انسانها را از رفتن به دنبال این جهان سرابگونه بازمیدارد و آنها را به بررسی اعمال خویش فرامیخواند تا گرفتار عقاب آن دنیا نشوند و میگوید:
گر نه ای مست وقت آن آمد |
که بدانی سراب را ز شراب ... |
نیک بنگر به روزنامۀ خویش |
در مپیمای خار و خس به خراب ... |
به حرام و خطا چو نادانان |
مفروش ای پسر حلال و صواب ... |
کارهای چپ و بلایه مکن |
که به دست چپت دهند کتاب |
|
(همان: 41- 42) |
بعد در ادامه با «سرزنشگری» دیگران را مایۀ عذاب و رنج خود دانسته و میگوید:
خود نبینی مگر عذاب و عنا |
چون نمایی مرا عنا و عذاب |
چون از آن روز بر نیندیشی |
که بریده شود در او انساب |
|
(همان: 42) |
در قصیدۀ دیگر با مطلع:
ای آنکه جز طرب نه همی بینمت |
گر مردمی ستور مشو مردمی طلب |
|
(همان: 48) |
ناصرخسرو در این قصیده انسانها را به حالت پند و اندرز از اینکه فقط به دنبال لذات حیوانی باشند، بر حذر میدارد و میگوید:
بر لذّت بهیمی چون فتنه گشتهای |
بس کردهای بدانکه حکیمت بود لقب |
|
(همان: 48) |
در ادامه با «سرزنشگری» افرادی را که مبتلا به افعال بد هستند، مورد خطاب قرار داده و اجداد و پدران آنها را مسئول افعال بد آنها معرفی میکند و میگوید:
و امروز نیستید پشیمان ز فعل بد |
فعل بد از پدر به تو مانده است منتسب |
|
(همان: 49) |
برای شواهد بیشتر این خطای شناختی رجوع شود به دیوان ناصرخسرو، نسخۀ علیزاده:
همان: 77، ابیات 1634، 1643-1644 و 1648؛ همان: 92، ابیات 2034-2037؛ همان: 107، 2429-2431 و 2437-2439؛ همان: 229، بیت 5697.
خطای شناخت بایداندیشی که به نوعی در تقابل با تأسفگرایی (کشکول ای کاش) قرار دارد.
- بایداندیشی: یعنی اینکه شخص به جای اینکه حوادث را بر پایۀ چیزی که هستند، ارزیابی کند، بیشتر آنها را بر پایۀ چیزی که باید باشند، تفسیر میکند. در قصیدهای با مطلع:
هرکه گوید که چرخ بیکار است |
پیش جانش ز جهل دیوار است |
|
(همان: 70) |
ناصرخسرو باز هم چرخ روزگار را مورد مذمت قرار داده و میگوید روزگار هرگز بیکار نمینشیند و شبانه روز درصدد آزار انسانهاست:
کس ندید ای پسر نه نیز شنود |
هیچ گردندهای که بیکار است |
چون نکو ننگری که چرخ به روز |
همچو نیل است و شب چو گلزار است |
|
(همان: 70) |
در ادامه ناصرخسرو به این میپردازد که شخص باخرد قاعدتاً «باید» با خردمندان نشست و برخاست داشته باشد و خردمندانه در مورد مسایل و روزگار بیندیشد و این «بایداندیشی» را در کلام شاعر میرساند:
زیر دستانت چون که بیخردند |
چون تو را عقل و هوش و گفتار است |
|
(همان: 70) |
در واقع، شاعر تأکید دارد که هرکس خرد دارد، باید زیردستانش هم خردورز باشند. در قصیدۀ بعدی با مطلع:
ای خوانده کتاب زند و پازند |
زین خواندن زند تا کی و چند |
|
(همان: 89) |
شاعر در این قصیده به برابری قول و فعل اشاره میکند و میگوید:
از فعل منافقی و بیباک |
و ز قول حکیمی و خردمند |
در فعل به فضل شو بیفزای |
وز قول رو اندکی برورند |
|
(همان: 89) |
در ادامه شاعر با اتّکا به «بایداندیشی» میگوید اگر میخواهی پند بدهی، «باید» خودت عملکننده به پندها و قولهایی که میدهی، باشی و قول و فعل برابر را مورد تأکید قرار داده و میگوید:
پندم چه دهی نخست خود را |
محکم کمری ز پند در بند |
چون خود نکنی چنانکه گویی |
پند تو بود دروغ و ترفند |
|
(همان: 89) |
برای شواهد بیشتر این خطای شناختی رجوع شود به دیوان ناصرخسرو، نسخۀ علیزاده:
دیوان: 38، بیت 589؛ همان: 194، ابیات 4760، 4762، 4765، 4767-4768، 4770، 4779 و 4782؛ همان: 195، ابیات 4786-4787، 4794-4795 و 4799؛ همان: 207)، بیت 5119.
خطای شناختی فیلتر منفی که خودبهخود با بیتوجهی به جنبههای مثبت و استدلالهای هیجانی و احساسی میتواند همراه باشد.
- فیلتر منفی: در این خطای شناختی شخص تقریبا همۀ جنبههای منفی را میبیند و به جنبههای مثبت توجه نمیکند و تحت تأثیر یک حادثۀ منفی همۀ واقعیات را تیره و تار میبیند. در واقع، با نوعی انتزاع گزینشی همراه میباشد. در قصیدۀ به مطلع:
ای شب یاران چو ز هجران طناب |
علت خوابی و تو را نیست خواب |
|
(همان: 44) |
شاعر در وصف شب میسراید و گاه از مکر شب و با «برچسب» گنده پیر از شب و ماه و ستارگان آن میگوید که:
مکر تو صعب است که مردم ز تو |
هست در آرام و تو خود در شتاب |
تو چو یکی زنگی ناخوب و پیر |
دخترکان تو همه خوش و شاب |
زادن ایشان ز تو ای گنده پیر |
هست شگفتی چو ثواب از عِقاب |
|
(همان: 44) |
گاه شاعر در حرمت شب سخن میگوید؛ چرا که زمان دعا را شب میداند و در ادامه به شب قدر نیز میپردازد و میگوید:
حرمت تو سخت بزرگ است از آنک |
در تو دعا را بگشایند باب ... |
قدر شب اندر شب قدر است و بس |
برخوان از سوره و معنی بیاب |
|
(همان: 45) |
بعد ناگهان شاعر با « فیلتر منفی ذهنی» شب دنیایی را به شب دین ربط میدهد و ظلمت جهل را شب دین بیان کرده و در ادامه با همین فیلتر منفی مخلوقات را خفته در راه علم دانسته و دنیا را بدون عدل و دارای اضطراب میداند و میگوید:
همچو شب دنیا دین را شب است ظلمتش از جهل و ز عصیان سحاب
خلق نبینی همه خفته ز علم |
عدل نهان گشته و فاش اضطراب |
|
(همان: 45) |
در قصیدۀ دیگر با مطلع:
همهتعریف همیخوانند از این جای خراب |
آنکه بسرِشت چنینشخص تو را ز آب و تراب |
|
(همان: 46) |
شاعر در واقع، اشاره به این دارد که دنیا محل گذر است و آنکه وجود ما را از آب و گل سرشته است، وعدۀ دنیایی فراتر و بالاتر از این دنیا را داده، در حالیکه انسانها به جای توجه به آن دنیا، تمام توجهشان به این دنیاست:
آن مقدّر که بِراندَست چنین بر سر ما |
قوّت و سستی و خواب و خور و پیری و شباب |
وعده کرده است بدان شهر غریبت بسی |
جامه و نعمت کان خلق ندیده است به خواب.. |
تو بگویی همه کاین وعده درست است ولیک |
نیست کردار تو اندرخور این خوب جواب |
چون ندانی که چه چیز است همی بوی بهشت |
نشناسی ز می صاف همی تیره خلاب |
تو بدین تیره از آن صاف بدان خرسندی |
که به دست اندر گنجشک و بر ابر است عقاب |
|
(همان: 46) |
بعد شاعر با «برچسب» سفله بر جهان، خردمندان را از توجه به آن بازداشته و جهان را سراسر رنج دانسته و با «تعمیم افراطی» «همه» جهان را برابر عذاب میداند و با «فیلتر ذهنی و گزینش انتزاعی» میگوید:
ای خردمند چه تازی ز پس سفله جهان |
همچو تشنه ز پس خشک فریبنده سراب |
گر عذاب آن بود ای خواجه کزو رنجه شوی |
چون نرنجی ز جهان ور نه جهان است عذاب |
سر به سر رنج و عذاب است جهان گر بُهشی |
مطَلب رنج و عذابش چو مقرّی به حساب |
طلب رنج سوی مرد خردمند خطاست |
مشمر گرت خرد هست خطا را به صواب |
|
(همان: 47) |
در واقع، شاعر فقط به «جنبههای منفی» دنیا پرداخته و سراسر جهان را رنج و عذاب و تیره و تار میداند.
برای شواهد بیشتر این خطای شناختی مراجعه شود به دیوان ناصرخسرو، نسخۀ علیزاده:
دیوان: 49، بیت 901؛ همان: 50، ابیات 904، 906-908، 910-911 و 916؛ همان: 53، ابیات 1003-1004؛ همان: 54، ابیات 1031 و 1035؛ همان: 55، بیت 1037؛ همان: 58)، بیت 1133.
تفکر دو قطبی یا تفکر همه یا هیچ، نوع دیگر از خطای شناختی است که شکل حاد آن برچسب زدن میباشد.
- تفکر دو قطبی یا تفکر همه یا هیچ: در این خطای شناختی شخص به وقایع پیرامون و انسانهای اطراف خود با دید همه یا هیچ مینگرد. همه چیز را سیاه یا سفید میبیند. هر چیز کمتر از کامل، شکست بیچون و چراست، به عبارتی، حد وسط در این تفکر وجود ندارد.
در قصیدۀ به مطلع:
بر من بیچاره گشت سال و ماه و روز و شب |
کارها کردند بس نغز و عجب چون بوالعجب |
|
(همان: 43) |
ناصرخسرو از روزگار شکوه و شکایت دارد و با «فاجعهسازی» از کارهای دنیا یاد میکند و با «برچسب» زن رعنا میگوید که شادی و طرب حاصل از گردش روزگار ناپایدار است و تنها راه شاد شدن واقعی را کسب علم و حکمت میداند:
ای پسر گیتی زنی رعناست بس عزبا فریب |
فتنه سازد خویشتن را چون به دست آرد عزب.... |
علم و حکمت را طلبکنگر طرب جویی همی |
تا به شاخ علم و حکمت پرطرب یابی رطب |
|
(همان: 43) |
بعد شاعر «با تفکر دوقطبی» تمام کسانی را که به دنبال های و هوی و شادی و طرب هستند، دیوانه میداند و در ادامه انسانهایی را که به دنبال علم و طاعت نباشند، با همین تفکر با «برچسب» گاو یاد میکند:
آنکه گوید های و هوی و پای کوبد هر زمان |
آن به حق دیوانهای باشد مخوان آن را طرب |
مردم از گاو ای پسر پیدا به علم و طاعت است |
مردم بیعلم و طاعت گاو باشد بیذنب |
|
(همان: 43-44) |
در قصیدۀ بعدی به مطلع :
ای شب یاران چو از هجران طناب علت خوابی و تو را نیست خواب
(همان:44)
شاعر از دوری و هجران شکوه و شکایت دارد و البته شبهای هجران را حاصل مکر روزگار وگشت گیتی میداند و با «فیلتر منفی و استدلال هیجانی» علت پیر نشدن دنیا را گرفتن جوانی و شباب از مردم دانسته، میگوید:
مکر تو صعب است که مردم ز تو |
هست در آرام و تو خود در شتاب |
زادن ایشان ز تو ای گنده پیر |
هست شگفتی چو ثواب از عقاب |
در تو همی پیری ناید پدید |
زانکه زمردم تو ربایی شباب |
|
(همان:44-45) |
بعد شاعر از خفتگان علم نه با وصف مردم، که با «برچسب» ذئاب وگرگان یاد میکند و میگوید:
خلق نبینی همه خفته ز علم |
عدل نهان گشته و فاش اضطراب |
اینکه تو بینی نه همه مردمند |
بلکه ذئابند به زیر ثیاب |
|
(همان:45) |
در ادامه شاعر با «تفکر دو قطبی» دیگران را از بیابان به سوی شهر دعوت میکند و درِ این شهر را علی (ع) میداند و هر آنچه غیر این درِ شهر باشد، خراب و یباب و ویران دانسته، میگوید:
گرت خوش آید سخن من کنون |
ره ز بیابان به سوی شهر تاب |
شهر علوم آنکه درِ او علی است |
مسکن مسکین و مآب متاب |
هرچه جز از شهر بیابان شمر |
بی بر و بی آب و خراب و یباب |
|
(همان:46) |
برای شواهد بیشتر این خطای شناختی رجوع شود به دیوان ناصرخسرو، نسخۀ علیزاده:
همان: 46، ابیات 806-808؛ همان: 66، ابیات 1334-1337؛ همان: 93، بیت 2071؛ همان: 95، ابیات 2113، 2119 و 2124؛ همان: 96، ابیات 2149-2150؛ همان: 97، ابیات 2177، 2179-2180
- برچسب زدن: شکل حاد تفکر همه یا هیچ یا تفکر دو قطبی است. در این خطای شناختی تفکر همه یا هیچ به تفکر هیچ هیچ تبدیل میشود؛ یعنی شخص به خود و دیگران صفات کلی و منفی نسبت میدهد. به عبارتی، شخص بیشتر با ارزیابی و تفکر منفی به خود و دیگران میپردازد. در قصیدهای با مطلع:
ای گنبد گردندۀ بیروزن خضرا |
با قامت فرتوتی با قوت برنا |
|
(همان: 16) |
ناصرخسرو از همان ابتدا با انتزاع گزینشی و «فیلتر منفی» دربارۀ فلک و گردش روزگار سخن میگوید و با «برچسب زدن» فلک را مادر بیمهر یاد میکند که به دنبال کینهورزی بر دیگران است.
فرزند توایم ای فلک ای مادر بیمهر |
ای مادر ما چون که همی کین کشی از ما |
|
(همان: 16) |
در ادامه هم شاعر با همین وصف، جهان را با «برچسب» دیو یاد کرده، میگوید:
دیو است، جهان صعب فریبنده مر او را |
هشیار خردمند نجسته است همانا |
|
(همان: 17) |
بعد شاعر انسانها را به دریافت معنای قرآن پند میدهد و افرادی را که به ظاهر آن بسنده میکنند، جاهل و خر نام میبرد و این «برچسب زدن» را اینگونه بیان میکند که:
معنی طلب از ظاهر تنزیل چو مردم |
خرسند مشو همچو خر از قول به آوا |
قندیل فروزی به شب قدر به مسجد |
مسجد شده چون روز و دلت چون شب یلدا |
قندیل میفروز و بیاموز که قندیل |
بیرون نبرد از دل پرجهل تو ظلما |
|
(همان: 17) |
در قصیدۀ بعدی به مطلع:
آزرده کرد کژدم غربت جگر مرا |
گویی زبون نیافت ز گیتی مگر مرا |
|
(همان: 19) |
این قصیده که قصیدۀ معروف شکواییۀ ناصرخسرو از غربت و تنهایی او میباشد، از چرخ و گردش روزگار با «برچسب زدن» یاد کرده و آن را جاهل، بیدادگر، ستور، مکّار و غدّار میداند:
گویم چرا نشانۀ تیر زمانه کرد |
چرخ بلند جاهل بیدادگر مرا ..... |
تا مر مرا تو غافل و ایمن بیافتی |
از مکر و غدر خویش گرفتی سخر مرا..... |
ای گشته خوش دلت ز قضا و قدر به نام |
چون خویشتن ستور گمانی مبر مرا |
|
(همان: 19- 20) |
برای شواهد بیشتر از این خطای شناختی رجوع شود به دیوان ناصرخسرو، نسخۀ علیزاده:
دیوان: 25، ابیات 242، 251-252؛ همان: 26، ابیات 265-266، 268 و 280؛ همان: 38، ابیات 608-609
از دیگر خطاهای شناختی قضاوتگرایی و مقایسۀ ناعادلانه است که خود میتواند نتیجۀ نادیده انگاری شواهد متناقض با تفکر باشد.
- قضاوتگرایی: در این خطای شناختی شخص به جای اینکه خودش یا دیگران و حوادث پیرامون خود را بپذیرد و آنها را آنطور که هست، ارزیابی کند، اغلب آنها را در قالب قضاوتهای سیاه و سفید مینگرد و ارزیابیها و قضاوتها را براساس معیارهای دلبخواهی انجام میدهد. در قصیدهای با مطلع:
به چشم نهان بین نهان جهان را |
که چشم عیانبین نبیند نهان را |
|
(همان: 18) |
شاعر میگوید که باید با چشم دل به نهان جهان نگریست نه به ظاهر جهان و نهان جهان را همان مردم آزاده میداند که البته باید با بندهای حکمت و علم و طاعت، جهان را در اختیار گرفت و میگوید:
نهان در جهان چیست آزاده مردم |
نبینی نهان را نبینی عیان را ... |
جهان را به آهن نشایدش بستن |
به زنجیر حکمت ببند این جهان را ... |
دو چیز است بند جهان علم و طاعت |
اگرچه کساد است مر هر دوان را |
|
(همان: 18) |
ناصرخسرو در ادامه به قرآن و پیامبر (ص) و ارادت خود به آنها اشاره میکند و البته با «قضاوتگرایی» به همراه «سرزنشگری» افرادی را که معنای قرآن را درک نمیکنند، مورد قضاوت و سرزنش قرار داده و علت را عدم اطاعت آنها از پیامبر (ص) و گزیدۀ او یعنی علی (ع) میداند. در واقع، شاعر ملاک ارزیابی و قضاوتش، معیار دلخواه خودش میباشد و اینچنین میگوید که:
قرآن را یکی خازنی هست کایزد |
حوالت بدو کرد مر انس و جان را |
پیمبر شبانی بدو داد از امّت |
به امر خدا این رمه بیکران را |
تو بر آن گزیدۀ خدا و پیمبر |
گزیدی فلان و فلان و فلان را |
معانی قرآن را همی زان ندانی |
که طاعت نداری همی مر شبان را |
|
(همان: 18- 19) |
به واقع شاعر با نادیده انگاری شواهد متناقض با تفکر خویش، تنها راه سعادت و رسیدن به آن را انتخاب رهبری حیدر، علی (ع) یعنی گزیدۀ خدا و پیغمبر دانسته و با این معیار مورد قبول خودش به «ارزیابی و قضاوت» انسانها میپردازد. در قصیدۀ بعدی با مطلع:
آزرده کرد کژدم غربت جگر مرا |
گویی زبون نیافت ز گیتی مگر مرا |
|
(همان: 19) |
شاعر ضمن شکوه و شکایت از غربت، با «برچسب زدن» به چرخ روزگار، غربت را با «فاجعهسازی» برای خودش مطرح میکند و با «قضاوتگرایی» با فرض علیت زمانی چنین عنوان میکند که روزگار و دهر، قدر فضل را نمیداند و این را هنگام جوانی به شکل «پیشگویی» از پدرش شنیده بوده است. البته شاعر چنین «معیار قضاوتی» را فقط برای خودش نه، که به شکل «تعمیم افراطی» برای همگان میبیند، یعنی به «عقیده و قضاوت» شاعر هرکس فاضلتر باشد، قدر و ارزشش در دنیا اندکتر است؛ چرا که روش چرخ و دهر اینگونه است و میگوید:
گویم چرا نشانۀ تیر زمانه کرد |
چرخ بلند جاهل بیدادگر مرا |
گر در کمال و فضل بود مرد را خطر |
چون خوار و زار کرد پس این بیخطر مرا |
گر بر قیاس فضل بگشتی مدار دهر |
جز بر مقرّ ماه نبودی مقرّ مرا |
نی نی که چرخ و دهر ندانند قدر فضل |
این گفته بود گاه جوانی پدر مرا |
|
(همان: 19) |
در قصیدۀ دیگر با مطلع:
ای چرخ نگه کن که چرخ برنا |
پیمود بسی روزگار بر ما |
|
(همان: 39) |
باز هم شاعر به گردش روزگار اشاره میکند. در ادامه شاعر کردار بد را همچون خار دانسته و میگوید که تخم وجود انسان باید با آب خرد پرورش یابد تا شاخ و برگ درخت وجودش به ثریا برسد و «عقیده و قضاوت» ناصرخسرو بر این است که اگر درخت وجود از آب خرد جدا شود، همچون غباری بر گنبد خضرا خواهد بود، همچنان که ارزش تاک به انگور است و بید، به دلیل بیثمری، بیهنر و رسوا است. تنها ملاک «ارزشیابی» شاعر بر انسانها خرد و عقل است و تنها در این قالب آنها را مورد «قضاوت» قرار میدهد و میگوید:
کردار بد از جان تو چنان است |
چون خار که روید ز تخم خرما |
گر تخم تو آب خرد بیابد |
شاخ تو برآرد سر ز ثریا |
چون آب جدا شد ز خاک تیره |
بر گنبد خضرا شود ز غبرا |
تاک رز از انگور شد گرامی |
وز بیهنری ماند بید رسوا |
|
(همان: 40) |
برای شواهد بیشتر این خطای شناختی رجوع شود به دیوان ناصرخسرو نسخه علیزاده:
همان: 62، ابیات 1226، 1229 و 1231-123
بسامد خطای شناختی |
خیلی زیاد |
زیاد |
متوسط |
کم |
خیلیکم |
|
نتیجهگیریهای شتابزده |
ذهنخوانی |
|
|
|
P |
|
پیشگویی |
|
|
P |
|
|
|
درشتنمایی |
فاجعهسازی |
|
|
P |
|
|
تعمیم افراطی |
P |
|
|
|
|
|
شخصیسازی (سرزنشگری خود) |
|
|
|
|
P |
|
سرزنشنگری |
|
|
P |
|
|
|
بایداندیشی |
|
|
P |
|
|
|
فیلتر ذهنی |
P |
|
|
|
|
|
تفکر دوقطبی |
|
P |
|
|
|
|
برچسب زدن |
P |
|
|
|
|
|
قضاوتگرایی |
P |
|
|
|
|
با مطالعاتی که در اشعار ناصر خسرو انجام شد، شواهد بسیاری یافت گردید که نشان از نوعی بدبینی، ناخشنودی، سرخوردگی، شکوه از روزگار و اهل آن و دیگر موضوعات غمانگیز دارد. از طرف دیگر، عواملی چون رویدادهای تلخ زندگی و افسردگی خواه ناخواه باعث نگرش بدبینانۀ فرد نسبت به خود، عملکرد خود، دیگران، محیط پیرامون، آینده و در نهایت جهان هستی میشود. خطاها وتحریفات شناختی که از مهمترین بحثهای مطرح در حوزۀ روانشناسی است، تفکرات و پیشزمینههای فکریای میباشد که باعث میگردد یک شخص واقعیات را به صورت غیر صحیح و تحریف شده دریافت نماید. از آنجا که هر اثر ادبی با جهانبینی و خلقیات نویسنده ارتباطی تنگاتنگ دارد، مطالعۀ دقیق آثار ادبی، طبعاً راهی برای شناخت بیشتر ابعاد گوناگون شخصیت صاحب اثر و درک بهت رمفاهیم ذهنی او میباشد. در این پژوهش با بهرهگیری از مبانی نظری روانشناختی و علمی نوین تا حد زیادی به لایههای درونی و ناپیدای اشعار ناصرخسرو و راه یافته شد و بعضی از زوایای ناشناختۀ فکری و شخصیتی شاعر مورد نظر، واکاوی گردید.
از آن جهت که تحقیق و پژوهش حاضر بینارشتهای است، سعی بر این شده که نشان داده شود که چگونه عقلمحوری یا احساسی برخورد کردن با مسایل میتواند از لحاظ روانشناسی در نوشتهها و آثار تأثیرگذار باشد. خطاهای شناختی نظریۀ تیبک به نوعی با هر دو محور عقلی و احساسی در ارتباط است. عقلمحوری و توجه ریزبینانه به موضوعات خصوصاً در اشعار ناصرخسرو باعث شکوهها و شکایتهای مداوم او از روزگار و اطرافیانش شده که با توجه به نظریۀ خطاهای شناختی تیبک منجر به رقم خوردن انواع خطاها و تحریفات شناختی در اشعار وی گردیده است. بعضاً این شاعر عقلمحور، نه فقط از جانب خود که گویی از جانب تمام مردم سخن میگوید و گلایهها را همگانی دانسته،گویا این خطاها را به همگان تعمیم میدهد.
اینکه ناصرخسرو در کودکی و جوانی قرآن را از حفظ داشت و اینکه در دربار مشغول به فعالیت بود و ناگهان با دلایل شخصی، روابطش را با درباریان قطع میکند و به روحانیون روی میآورد و باز در این مرحله، به دلیل برخورد با چنین افرادی و با توجه به اوضاع و احوال دو رویی و ریاکارانۀ آن دوران، از جامعه دست میکشد، شاید به تفکر دوقطبی و ذهن قضاوتگرایانۀ وی بازگردد که همه چیز را سفید یا سیاه میبیند و حد وسطی برای اخلاقیات مردم متصور نیست. با این رویکرد، تمام مردم در نظر وی بسیار ناخوشایند جلوه میکنند، گویی با تعمیم افراطی و مبالغهآمیز و برچسپ زدن، خود را شایستۀ مراودت با این جماعت نمیداند.اینکه ناگهان با توجه به گفتههای خود وی، به علت خوابی که میبیند، متحول میشود و دربار را رها کرده و راه مکه را با پای پیاده میپیماید، باز هم میتواند بیانگر تفکر دوقطبی (همه یا هیچ) در وی باشد. ناگهان دربار و درباریان از نظر وی هیچ شده و خواب وی و عمل به آن رویا، همۀ فکر و ذکر او میگردد. آنچنان که اطرافیان خود، جامعهای که در آن زندگی میکند، روزگاری که اجباراً آن را تحمل میکند و غربتی که ناخواسته دچار آن میشود، او را به طوری میآزارد که بدون در نظر گرفتن مسئولیت خود در قبال ایجاد مسایل ناگوار، همگان را با رویکرد تعمیم افراطی و فیلتر منفی ذهن خود، مورد سرزنشگری قرار میدهد که از لحاظ روانشناختی، این موضوع نشان دهندۀ نوعی افسردگی ناشی از این مشکلات میباشد، افسردگیای که به طور قطع میتواند باعث ایجاد خطاهای شناختی در وی یا هر فرد افسردۀ دیگری شود و مشاهده شده است که چنان انزجاری در وی ایجاد شده که هیچ مطلبی، خوشایند ذایقۀ او نبوده و از عشق، رمیده و گریزان میگردد. همینکه متعاقب با انجام این شکایتها و گلایهها و با برچسب زدن و سرزنشگری همه چیز و همه کس، شروع به نصحیت و ارشاد میکند، در واقع درصدد گوشزد کردن این موضوع است که در صورت تمایل به نگریستن عاقلانه به مسایل، باید از سرنوشت شاعری عقلمحور چون او درس بگیرند و او را آینۀ عبرت خود قرار دهند که این مطلب، نشان دهندۀ نوعی قضاوتگرایی، در افکار و اشعار شاعر دارد، یعنی به سبب عقلمحوری و متناسب با شواهد و رویکرد مقایسههای متناقض با تفکر خود، این مطلب را اشاره میکند که دیگران هم میبایست، سرنوشت مشابهی را همانند وی تجربه کنند که این موضوع، نوعی استدلال هیجانی و احساسی را در اشعار و افکار وی نشان میدهد.
بررسی و تعیین خطاهای شناختی در اشعار ناصرخسرو نشان میدهد که:
خطاهای برچسب زدن وتعمیم افراطی و مبالغهآمیز به مقدار قابل توجهی در دیوان ناصرخسرو دیده میشود. شاعر به همراه هر خطای شناختی، خطای برچسب زدن را نیز میآورد. خطای فیلتر ذهنی و تفکر دوقطبی نیز بسیار قابل ملاحظه است. خطای قضاوتگرایی به دلیل نادیده گرفتن شواهد متناقض با تفکر شاعر زیاد دیده میشود و شاعر قضاوتهای خود را با برچسب زدن و بعضاً سرزنشگری و تعمیم افراطی و حتی پیشگویی و تفکر دوقطبی همراه میکند. خطای پیشگویی از نوع پیشگوییهای منفی، یعنی به همراه فیلتر ذهنی، به نسبت قابل ذکری دیده شده است. خطای فاجعهسازی نیز نسبتاً مشاهده شده که اکثراً با برچسب زدن همراه است. خطای سرزنشگری و بایداندیشی به نسبتی برابر و متوسط قابل مشاهده میباشد. خطای ذهنخوانی به مقدار کم دیده شده و خطای شخصیسازی(سرزنشگری خود) و انتزاع گزینشی کمترین خطای قابل مشاهده در دیوان ناصرخسرو است و شاید دلیلش، عقلمدارانه نگریستن وی به موضوعات میباشد و اینکه همواره خودش و عقایدش را درست میدانسته و بر آن اصرار داشته است.
خطای تأسفگرایی به عنوان یک تفکر واقعبینانه در اشعار شاعر دیده شده، چراکه ناصرخسرو به دلیل مشکلاتی که در طول زندگی برایش ایجاد شده و همچنین به خاطر نوع جهانبینی و دیدگاهش همواره تأسف بر گذشته داشته است. اشعاری که حاصل تفکرات واقعبینانۀ ناصرخسرو میباشد در جای جای دیوان اشعارش به چشم میخورد، خصوصاً در قسمتهایی که به تقدیر، جبر یا اختیار اشاره دارد و یا وقتی به دنیا و نبود وفا و طرب در آن میپردازد و یا زمانی که به ترسیدن مردم از مرگ اشاره میکند، کاملا مشهود است که البته واقعیاتی اجتناب ناپذیر میباشد و بعضاً تشخیص این واقعیات از خطاهای شناختی نیاز به تفکر و مشورت با چند داور را میطلبد که قطعاً از محدودیتهای تحقیق حاضر بوده است.